۱

داستان ترسناک قسمت ممنوعه باب اسفنجی قسمت سوم

قسمت ممنوعه باب اسفنجی پارت دوم

قسمت ممنوعه باب اسفنجی قسمت سوم

قسمت ممنوعه باب اسفنجی پارت دوم

در این مقاله قصد داریم یک داستان از یک قسمت ممنوعه سریال محبوب باب اسفنجی را براتون بازگو کنیم  چیزی که گفته شده همچین قسمتی وجود داشته اما تا به حال هیچ کجا داستان آنرا بازگو نکرده اند این داستان در چهار قسمت در سایت قرار میگیرد.

امیدوارم از خواندن این داستان لذت ببرید.

قسمت ممنوعه باب اسفنجی قسمت اول کلیک کنید

 قسمت ممنوعه باب اسفنجی قسمت دوم کلیک کنید

دوربین داشت روی صورت اختاپوس با همون نویز ها و فرکانس ها زوم میشد که یهو یه عکس ظاهر و سریع قطع شد.
خیلی سریع بود و من و دوستم با دیدنش شکه شدیم.بهش گفتم بزن عقب و فرم بندی کن ببینیم چی بود.
دوستم همین کارو کرد دقایق پیش رو فرم بندی کرد.
تبدیل شد به ۱۰ فرم که تو یکی ازفرم ها عکس افتاده بود.
دوستم رفت روی فرم عکس و عکس مشخص شد.
باورم نمیشد چی دارم میبینیم.
عکس جنازه یه بچه ۶ ساله پسر بود که شکمشو پاره کرده بودن و جفت چشاش از کاسه بیرون بود و یه عروسک باب اسفنجی کنار دستش.
سایه عکاس روش افتاده بود و قابل تشخیص بود.دل و روده بچه بیرون بود و خون همه جارو ریخته شده بود.پسرک معلوم بود خیلی درد کشیده چون دهنش باز بود و‌حالت بدی گرفته بود بدنش.
با دیدن این عکس اعصاب من و دوستم حسابی ریخت بهم من احساس خشم و ناراحتی داشتم.دوستم گفت ادامه بدیم؟من گفتم باشه و باز ویدیو با اون صداهای عجیبش و فرکانس ها و نویزهاش شروع شد.دوربین همینطور داشت روی صورت اختاپوس زوم میکرد که باز یهو یه عکس دیگه ظاهر و سریع قطع شد.باز فرم بندی کردیم و دیدیدم عکس این بار مربوط به جنازه یک دختره کوچیکه ۴ سالس که باز مثل قبلی روده هاش بیرون بود و چشماش از کاسه دراورده شده بود و بغلش عروسک پاتریک بود و باز هم سایه عکاس روی جنازه‌.
صحنه بدی بود موهای دختر و دست و پای کوچیکش غرق خون بودن من احساس تهوع داشتم که گفتم خواهش میکنم بزن بره.
دوستم ویدیو رو باز پلی کرد.

دارک استوری

دوربین کیفیت بدتری به خودش گرفت صداها بی ربط تر شدن و کیفیت همه چیز آمد پایین.
دوربین در حال زوم بود که باز یه عکس دیگه ظاهر شد و سریع رفت.
با فرم بندی به عکس رسیدیم که این بار دیدیم سه تا بچه کنار همن.
روده هاشون بیرون بود و چشم نداشتن.
عروسک های پاتریک و باب اسفنجی و اختاپوس روشون بود و همه چی غرق خون بود.اما وقتی دقت کردیم متوجه شدیم این چشم های از کاسه درومده چه قدر شبیه چشم های اون تماشاچیا بود و نکنه صدا تماشاچیا هم صدای همین بچه ها بوده باشه؟
به این نتیحه که رسیدم حالم بد شد و کف زمین بالا آوردم.
دوستم ویدیو رو قطع کرد و آمد بالا سرم.
گفت خوبی؟
گفتم زنگ بزن رئیس بچه های انیمیشین بیاد ببینیم چه خبره اینجا.
دوستم سریع زنگ زد و رئیس یک ربع دیگه رسید دفتر کار ما…….

پایان قسمت سوم

برای مطالعه فکت و داستان ترسناک بیشتر در کنترل امجی به صفحه آن مراجعه کنید.

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. فردی دختر🗿🙆🏻‍♀️ گفت:

    من دیدم خیلی وحشتناک بود ولی یکم فرق داشت